Skip links
travelogue vietnam 05

سفر به ویتنام با تور سانا؛ قصه‌ای در دل مه، میان معابد، صخره‌ها و دست‌هایی از جنس طلا…

مقدمه – وقتی قلبت دنبال سکوتی متفاوت می‌گردد

همیشه دنبال یه سفر متفاوت بودم. یه جایی که نه شبیه اروپا باشه، نه دبی و نه حتی ترکیه. جایی که بوی خاک بارون‌خورده بده، مردمش آروم بخندن، غذاش رو با دل درست کنن و طبیعتش… طبیعتش طوری باشه که نفستو بند بیاره.

وقتی اسم ویتنام رو شنیدم، اولش برام عجیب بود. جنگ، سرباز، تاریخ سخت… اینا چیزایی بودن که تو ذهنم اومد. ولی تور سانا یه چیز دیگه نشونم داد.
این سفر، مسیر زندگی منو تغییر داد… و حالا، تو رو دعوت می‌کنم قدم‌به‌قدم باهام بیای.

travelogue vietnam 04

روز اول: هانوی – شهر تضادهای آرام

وارد فرودگاه هانوی شدیم؛ شهری که هم پر از حرکت بود، هم پر از سکوت.
خیابون‌ها پر از موتورسیکلت، اما مردم آروم؛ تند نمی‌رن، اما جا نمی‌مونن.
درخت‌ها همه‌جا بودن. آسمون خاکستری. انگار طبیعت، خودش رو تو دل این شهر فرو کرده بود.

اولین جایی که رفتیم، معبد Tran Quoc بود. معبدی کنار دریاچه‌ای آرام، با برجی قرمز که تا آسمون کشیده شده. صدای زنگ کوچکی از دور می‌اومد و چند راهب با لبخند آروم، از کنارمون رد شدن.

باد ملایمی از سمت آب می‌اومد. همه چیز آرام بود.
نه موبایلم رو نگاه می‌کردم، نه دنبال سلفی بودم. فقط نشستم و به انعکاس درخت‌ها روی آب نگاه کردم…

travelogue vietnam 12

روز دوم: دانانگ – جایی که دست‌ها آسمون رو نگه داشتن

سفرمون به جنوب ادامه پیدا کرد. به دانانگ رفتیم تا جادویی‌ترین پل دنیا رو ببینیم: پل طلایی بانا هیلز.
از تله‌کابین که بالا رفتیم، مه همه جا رو گرفته بود.
یه سکوت سنگین، یه صدای خفیف پرنده‌ها، و طبیعتی که آدم رو یاد فیلمای فانتزی می‌نداخت.

و بعد… از دل مه، پل ظاهر شد.
طلایی، درخشان، و دو دست غول‌پیکر سنگی که پل رو نگه داشته بودن.

احساس کردم وارد داستان شده‌م. اون لحظه هیچ چیز دیگه‌ای مهم نبود. فقط من بودم و اون پل…
با هر قدمی که روی پل می‌ذاشتی، انگار از زمین جدا می‌شدی. عکس‌هایی که اینجا گرفتیم، برای همیشه موندگار شدن.

travelogue vietnam 02
travelogue vietnam 03

روز سوم: خلیج ها لونگ – نقاشی خیس روی آب

صبح روز سوم، سوار اتوبوس شدیم و به سمت یکی از عجایب طبیعت جهان حرکت کردیم: خلیج ها لونگ.
مسیر سبز و روستایی بود. کنار جاده، گاوهایی در حال چرا، خونه‌های سنتی، و مردمی که با لبخند دست تکون می‌دادن.

و بعد، رسیدیم به اسکله. قایق‌هایی منتظرمون بودن. سوار شدیم و از دل آب‌های زمردی عبور کردیم.
صخره‌های آهکی، یکی‌یکی ظاهر می‌شدن؛ انگار از دل آب سبز، برج‌هایی سنگی سر برآورده بودن.

یکی از قایقران‌ها با لهجه‌ی شیرینش برامون از افسانه‌ی اژدهایی گفت که این صخره‌ها رو ساخته بود.
ما از غارها عبور کردیم، ماهی‌گیرها رو دیدیم که روی خونه‌های شناورشون زندگی می‌کردن، و عصر روی عرشه‌ی کشتی نشستیم، چای خوردیم و غروب رو تماشا کردیم.

اون شب روی کشتی خوابیدیم؛ بدون اینترنت، بدون آنتن، اما با دلِ آروم.

travelogue vietnam 07
travelogue vietnam 08

روز چهارم: هوای آن – شهر چراغ‌ها و عشق

آویزون بودن، شب رو تبدیل به جشن کرده بودن.
از بازار پارچه و ابریشم گذشتیم، وارد کوچه‌هایی شدیم که پر از صنایع‌دستی و گلدون‌های آویزون بودن.

یه دختر جوان، با لبخند نشونمون داد چطور چراغ فانوسی بسازیم. روی پارچه اسممون رو با خط ویتنامی نوشت. من نوشتم: “آرامش، از دل سفر”.

در یه کافه‌ی قدیمی نشستیم، قهوه‌ی تخم‌مرغی خوردیم – طعمی عجیب ولی دلچسب – و هم‌زمان از پنجره تماشای عابران با فانوس‌ به‌دست، یه حس عمیق از زنده بودن بهم داد.

travelogue vietnam 06

روز پنجم: طعم زندگی

روز آخر رو توی خیابون‌های شلوغ هانوی گذروندیم.
دنبال سوغاتی بودیم. فلفل‌های قرمز خشک، چای سبز، صابون‌های گیاهی، و مجسمه‌های چوبی کوچولو.
ناهار رو در یه رستوران محلی خوردیم: فو با گوشت تازه، سبزیجات معطر و کلی عشق.

تو راه فرودگاه، خورشید کم‌کم غروب می‌کرد. یه حس دلتنگی عجیبی داشتم.
نه فقط برای جاها، بلکه برای حس درون خودم. آرامش، سکوت، لبخندها، مه…
این سفر، یه سفر نبود. یه تلنگر بود.

travelogue vietnam 11
travelogue vietnam 10

نتیجه‌گیری – ویتنام را باید با دل دید، نه با دوربین

با تور سانا، همه‌چی فرق داشت. برنامه‌ریزی دقیق، راهنماهای خوش‌برخورد، اقامتگاه‌های تمیز و خاص، و البته دیدن جاهایی که تو هیچ پکیج توری معمولی نیست.
این سفر، فقط دیدن نبود. تجربه بود. لمس بود. زیستن در لحظه بود.

اگه دنبال یه سفر پر از معنا، زیبایی، متفاوت و خاص هستی…
ویتنام، همون جاییه که دلت آروم می‌گیره.

Leave a comment

Explore
Drag