Skip links
travelogue uzbakestan 01

سفر به ازبکستان؛ از دل تاریخ عبور کن!

مقدمه

همیشه برام جالب بود که چطور می‌شه همه‌ی جذابیت‌های یک قاره رو در یک کشور دید!
از معماری شکوهمند اسلامی و تیموری گرفته تا رنگ‌وبوی کوچه‌پس‌کوچه‌های آسیای میانه، از گنبدهای فیروزه‌ای و کاشی‌کاری‌های حیرت‌انگیز گرفته تا چای‌خانه‌های سنتی و مردم مهمون‌نواز… ازبکستان دقیقاً همین ترکیب تماشایی رو داره.

وقتی تور سانا این سفر رو معرفی کرد، اولش فکر نمی‌کردم با چنین ماجراجویی خاصی روبه‌رو بشم. اما از لحظه‌ای که وارد تاشکند شدم، همه‌چیز رنگ دیگه‌ای گرفت.

در ادامه قراره براتون از این تجربه ناب بگم؛ جایی که زمان کندتر می‌گذره، ولی خاطره‌هاش تا همیشه تو ذهن می‌مونه.

travelogue uzbakestan 06

روز اول: ورود به تاشکند – جایی که سنت و مدرنیته دست به دست هم دادن

فرودگاه تاشکند، با اینکه خیلی بزرگ نبود، ولی تمیز و منظم بود. نماینده‌ی خوش‌برخورد سانا منتظرمون بود و با لبخند ما رو به سمت هتل راهنمایی کرد.

هتل‌مون توی یکی از محله‌های آروم و سبز شهر بود؛ ساختمونی با نمای سنتی ولی امکانات مدرن. بعد از یه استراحت کوتاه، برای گشت شهری آماده شدیم.
اول از همه رفتیم به میدان امیر تیمور؛ مجسمه باشکوه امیر تیمور وسط میدون، حس قدرت و تاریخ رو به آدم منتقل می‌کرد. بعدش، سری زدیم به موزه‌ی تاریخ ازبکستان که پر از آثار باستانی و وسایل سنتی مردم منطقه بود.

شب رو توی یه رستوران محلی با غذای معروف «پلو ازبکی» گذروندیم؛ برنج، گوشت، هویج و کلی ادویه‌ی خوش‌عطر که با دست‌پخت مادربزرگی سرو می‌شد! 😋

travelogue uzbakestan 01

روز دوم: سمرقند – جادوی فیروزه‌ای

صبح زود با قطار سریع‌السیر به سمرقند رفتیم. وقتی وارد این شهر شدیم، انگار یه کتاب تاریخی مصور باز شده بود.
اولین ایستگاه‌مون، میدان ریگستان بود؛ سه مدرسه‌ی باشکوه با گنبدهای فیروزه‌ای و نمایی از هزاران کاشی. هر کدوم از دیوارها، پر از جزئیاتی بود که ساعت‌ها می‌شد نگاش کرد.

بعد به دیدن آرامگاه تیمور رفتیم؛ گنبدی عظیم و آبی‌رنگ که در کنار سکوت اطرافش، حس احترام و عظمت رو زنده می‌کرد.

ناهارمون رو توی یه باغ‌سرا خوردیم؛ غذاهای محلی مثل «مانتی» (نوعی کوفته) و نان تنوری داغ با چای سیاه از سماورهای سنتی.

عصر، توی بازار قدیمی شهر گشت زدیم؛ ادویه‌ها، خشکبار، رومیزی‌های سنتی با طرح سوزن‌دوزی، و لبخندهای مردم محلی… همه‌چی اینجا انگار از یه دنیای دیگه بود.

travelogue uzbakestan 05
travelogue uzbakestan 02

روز سوم: بخارا – قلب تپنده‌ی فرهنگ و عرفان

با ماشین راهی بخارا شدیم؛ شهری که بیشتر شبیه یه موزه‌ی زنده‌ بود تا یه شهر!
از مدرسه‌ی میر عرب و مناره‌ی کلان گرفته تا چشم‌اندر‌چشم شدن با آرامگاه خواجه بهاءالدین نقشبند – همه‌جا سرشار از معنویت و تاریخ بود.

یکی از زیباترین تجربه‌ها، نشستن توی یه چای‌خانه‌ی قدیمی با پشتی‌های رنگارنگ و تماشای زندگی آرام مردم بود.
چای سبز، میوه‌ی خشک، و قصه‌هایی که راهنمای تور برامون از تاریخ بخارا تعریف می‌کرد، فضای شاعرانه‌ای ساخته بود.

travelogue uzbakestan 03
travelogue uzbakestan 08
travelogue uzbakestan 10

روز چهارم: بازارها و صنایع‌دستی – از دل مردم

صبح، به بازدید از بازار سنتی بخارا رفتیم. این بازار شبیه خنکای کاروان‌سراهای قدیمی بود، با سقف‌های آجری و راهروهای پیچ‌در‌پیچ.
اینجا می‌شد همه‌چی پیدا کرد: از پارچه‌های ابریشمی گرفته تا سوزن‌دوزی‌های خاص، و حتی عطرهای طبیعی گل رز و اسطوخودوس.

بعدازظهر، به دیدن کارگاه‌های سفال‌گری و مینیاتور رفتیم. هنرمندها با صبر و حوصله، طرح‌هایی رو روی سفال یا چرم می‌کشیدن که شبیه قصه بودن.

travelogue uzbakestan 04
travelogue uzbakestan 12

روز پنجم: آخرین خریدها و جمع‌بندی سفر

صبح آخرین روز رو در تاشکند گذروندیم. سری به مرکز خریدهای محلی زدیم و یادگاری‌هایی مثل چای‌خوری، قوری‌های میناکاری‌شده، ادویه و پارچه‌های سنتی خریدیم.

ظهر، وقت خداحافظی از کشوری بود که بیشتر شبیه یه رؤیای تاریخی بود تا مقصد سفر. فرودگاه، این بار فقط یه ایستگاه خروج نبود؛ انگار دریچه‌ای بسته می‌شد به دنیایی پر از رمز و راز.

travelogue uzbakestan 11

جمع‌بندی سفر

سفر به ازبکستان با تور سانا، ترکیبی بود از تاریخ، رنگ، طعم، فرهنگ و مهمان‌نوازی.
از گنبدهای فیروزه‌ای سمرقند تا سکوت روحانی بخارا، از کوچه‌پس‌کوچه‌های آجری تا لبخندهای صمیمی مردم… همه‌چیز برای ساختن یه سفر خاص و بی‌تکرار فراهم بود.

اگه دنبال یه تجربه‌ی متفاوت، عمیق و فرهنگی هستید که در عین حال پر از آرامشه، ازبکستان با سانا یه انتخاب بی‌نظیره.
قول می‌دم وقتی برمی‌گردید، دلتون هنوز تو کوچه‌های بخارا گیر کرده باشه…

Leave a comment

Explore
Drag