مقدمه
همیشه برام جالب بود که دبی فقط یک شهر مدرن و پر از آسمانخراش نیست، بلکه ترکیبی از سنت، تکنولوژی، طبیعت خاص و معماری بینظیره. وقتی آژانس گردشگری سانا تور دبی و ابوظبی رو معرفی کرد، مطمئن بودم که این سفر یه تجربهی متفاوت خواهد بود. از قاب طلایی دبی گرفته تا مسجد باشکوه شیخ زاید و باغهای رنگارنگ، این سفر پر از لحظههای خاص و دیدنیهای چشمنواز بود. در ادامه، سفرنامهای از این سفر جذاب رو با شما به اشتراک میذارم.

روز اول: آغاز سفر و ورود به دبی
بالاخره روزی که مدتها منتظرش بودم رسید! پروازمون از تهران به دبی با نظم و راحتی انجام شد و همین که هواپیما روی باند فرودگاه بینالمللی دبی نشست، گرمای مطبوع و آسمون آبی دبی باهام خوشوبش کرد.
نماینده خوشبرخورد آژانس سانا با یه تابلوی مشخص منتظرمون بود. همهچی دقیق و منظم پیش رفت. مسیرمون از فرودگاه تا هتل با چشماندازهای جذاب از برجهای دبی، خیابونهای خلوت و درختای نخلکاریشده گذشت. هتلمون تو یکی از بهترین مناطق شهر بود، با دکور شیک و اتاقهایی رو به منظره شهری. دقیقاً همون چیزی که برای شروع یه سفر عالی نیاز داری.
بعد از یه استراحت کوتاه، نوبت به اولین گشتوگذارمون رسید: قاب طلایی دبی (Dubai Frame).
یه سازه غولپیکر طلایی که دو دبی متفاوت رو نشون میده؛ از یه طرف شهر قدیم با بازارها و بادگیرها، و از طرف دیگه برجهای مدرن و آسمونخراشها. وقتی رسیدیم بالای قاب، اون شیشه وسط راهرو که زیر پات بود، کمی دلهرهآور بود ولی هیجانش بینظیر بود. انگار روی آسمون راه میرفتی!
شب با یه شام خوشمزه عربی تموم شد: نون تازه، حمص، فلافل ترد و کبابهای خاص لبنانی. بعدشم یه پیادهروی کوتاه تا هتل. این فقط روز اول بود، ولی دبی از همون اول حسابی منو جذب کرد!


روز دوم: دبی مدرن، رنگارنگ و رویایی
امروز با یه صبحونه خوشمزه توی هتل شروع شد: انواع نون، میوه تازه، املت مخصوص و قهوه عربی خوشعطر. بعد از اون، رفتیم به دبی مارینا؛ منطقهای پر از برجهای لوکس، قایقهای تفریحی، و کافههایی که بوی قهوهشون کل فضا رو پر کرده بود. قدمزدن کنار آب توی اون هوای عالی حس خوبی داشت.
ظهر رفتیم به باغ معجزه (Dubai Miracle Garden) و واقعاً اسمش برازندهش بود. وسط کویر، یه باغ بزرگ با میلیونها گل رنگارنگ، خونههایی پوشیده از گل، مجسمههای گلکاریشده، حتی یه هواپیما و خرس بزرگ کاملاً ساختهشده از گل! اونجا هر طرفو نگاه میکردی، انگار یه کارتپستال متحرک بود.
عکس گرفتن توی اون فضا یهجورایی اجتنابناپذیر بود؛ حتی آدمی مثل من که خیلی اهل عکس گرفتن نیست، دلم نمیاومد دوربین رو کنار بذارم!
شب برگشتیم هتل با ذهنی پر از رنگ و عکسهایی که هنوز دارم مرورشون میکنم!



روز سوم: ابوظبی؛ سکوت، شکوه، زیبایی
صبح خیلی زود راه افتادیم به سمت ابوظبی. حدود دو ساعت توی راه بودیم، ولی مسیرش هم قشنگ بود و هم آروم. اول رفتیم سراغ یکی از باشکوهترین جاهایی که تو زندگیم دیدم: مسجد شیخ زاید.
واقعا نمیشه با کلمهها توصیفش کرد. ستونهای سفید مرمری، گنبدهای طلایی، فرش دستباف عظیم و چلچراغهایی که هرکدوم به تنهایی شاهکار بودن. همون لحظه ورود، یه حس آرامش خاص کل وجودمو گرفت.
بعد از اون، رفتیم به قصر امارات (Emirates Palace). یه هتل سلطنتی واقعی! سقفها طلاکاری شده، فضاهای داخلی لوکس و با ابهت. حتی توی کافهاش قهوهای سرو میکردن با ورقه طلای خوراکی!
ابوظبی، یه ترکیب عالی از آرامش، فرهنگ و لاکچری بودن بود که توی دبی کمتر حسش میکنی.


روز چهارم: دبی قدیم؛ اصالت در دل مدرنیته
امروز متفاوتتر بود. رفتیم سمت دبی قدیم و بازارهای سنتی. اولین جایی که دیدیم، دهکده میراثی دبی بود؛ با ساختمونهایی گلی، بادگیرهای سنتی، و نمایشهایی از زندگی قدیم مردم این منطقه.
بعدش سر زدیم به بازار ادویهجات و طلا. عطر دارچین، هل، زعفرون و عود توی فضا پیچیده بود و چشممون برق میزد از اون همه زرقوبرق ویترینهای بازار طلا.
ناهار یه غذای محلی خوردیم: برنج با مرغ و ادویههای خاص عربی. لذیذ و متفاوت! توی این روز حس کردم دبی فقط برج و مراکز خرید نیست، یه ریشه و اصالت هم داره که دیدنش خیلی لذتبخشه.


روز پنجم: خداحافظی با خاطرات طلایی
آخرین روز سفر رسید… صبحونهام رو با دقت خوردم و از پنجره اتاق، یه نگاه طولانی به منظره شهر انداختم. حس خوبی داشتم؛ چون سفری پر از تجربههای جدید، زیباییهای چشمنواز و لحظههای خاص رو پشت سر گذاشته بودم.
ترنسفر برگشت کاملاً بهموقع انجام شد و همهچیز طبق برنامه بود. حتی راننده موقع خداحافظی لبخند زد و گفت: «انشاءالله دوباره همو ببینیم!»






تجربه سفر با سانا؛ چرا پیشنهادش میکنم؟
لیدر فارسیزبان خوشبرخورد و حرفهای
برنامهریزی دقیق و بدون وقت تلف کردن
اقامت در هتلهای خوب و تمیز
بازدید از جاهایی که واقعاً خاص و متفاوت بودن
حس راحتی و امنیت از اول تا آخر سفر
این سفر نهتنها یه تعطیلات ساده نبود، بلکه یه تجربهی متفاوت از دبی و ابوظبی بود.
مطمئنم به زودی دوباره با سانا سفر میکنم… شاید این بار به مراکش یا عمان!