مقدمه
همیشه وقتی صحبت از سفر میشه، ذهنم اول میره سراغ شهرهای شلوغ یا ساحلهای آفتابی. ولی این بار، دلم میخواست چیزی متفاوت رو تجربه کنم؛ یه طبیعت بکر، سکوت واقعی و هوایی که هر نفسش رو حس کنی. وقتی آژانس گردشگری سانا تور قزاقستان و بهخصوص دریاچههای کولسای و کایندی رو معرفی کرد، حس کردم دقیقاً همینه چیزی که دنبالش بودم!
یه سفر چند روزه به دل کوههای تنگهی تینشان، با دریاچههایی به زلالی آینه، جنگلهایی با بوی کاج، و آسمونی که هر شب پر از ستاره بود… بینهایت هیجانزده بودم که این تجربه رو شروع کنم.

روز اول: ورود به آلماتی – شهری در آغوش کوهها
سفرمون با یه پرواز از تهران به آلماتی شروع شد. همون لحظهای که از هواپیما پیاده شدیم، خنکای ملایم هوا و منظرهی کوههای سبز و سفید از دور، خوشآمد قشنگی بهمون گفت. نمایندهی سانا با لبخند و تابلو در دست، منتظر بود و ما رو به هتل زیبامون در نزدیکی مرکز شهر برد.
هتلمون یه فضای آروم و دلنشین داشت، با اتاقهایی رو به کوه و صبحانهای پر از مزههای جدید. بعد از کمی استراحت، تصمیم گرفتیم یه گشتی تو شهر بزنیم. خیابونهای خلوت، پارکهای پر از گل، و مردم مهربونی که با آرامش زندگی میکردن، حس خوبی به همهمون داد.
شب به یکی از رستورانهای سنتی رفتیم. بشبارماق (غذای معروف قزاقی با گوشت و خمیر دستساز) و چای سیاه قوی، پایان خوشمزهای برای روز اول بود.


روز دوم: جاده تا کولسای – اولین برخورد با طبیعت بکر
صبح زود با یه ون توریستی به سمت منطقهی کولسای حرکت کردیم. جادهی کوهستانی بود اما منظرهها نفسگیر بودن. درختهای بلند کاج، دشتهای پر از گلهای زرد و بنفش، و رودهایی که از بین کوهها پیچوتاب میخوردن… همهچی مثل تابلوهای نقاشی بود.
ظهر به دریاچهی اول کولسای رسیدیم. دریاچهای وسط کوه، با آب شفاف و سکوتی عجیب. لحظهای که کنارش ایستادیم، فقط صدای پرندهها و جریان ملایم آب شنیده میشد. قایقسواری کردیم، عکس گرفتیم، و ساعتها فقط طبیعت رو تماشا کردیم.
شب رو در مهمانخانهای محلی گذروندیم. بخاری هیزمی، غذای خونگی ساده، و آسمون پرستاره، پایان فوقالعادهای بود.


روز سوم: دریاچه کایندی – دنیای درختان غرقشده
اگه روز قبل آرامش محض بود، امروز جادوی واقعی رو دیدیم. دریاچه کایندی، جایی که تنههای خشکیدهی درختها از دل آب زمردی بیرون زده بودن. شبیه صحنهای از یک فیلم فانتزی یا دنیای موازی!
برای رسیدن به کایندی، یه مسیر آفرودی نسبتاً هیجانانگیز رو پشت سر گذاشتیم. اما وقتی رسیدیم، همه خستگیها فراموش شد. آب دریاچه اونقدر شفاف بود که میشد انتهای درختها رو زیر آب دید.
دقایقی سکوت کردیم و فقط نگاه. بعد از اون، همه دنبال بهترین لوکیشن برای عکاسی بودن. یکی کنار تختهسنگها، یکی وسط جنگل، یکی روی چوبهای نیمهخشک لب دریاچه…

روز چهارم: پیادهروی در دل جنگلها و لذت از سادگی زندگی
امروز رو اختصاص دادیم به طبیعتگردی واقعی. از کنار دریاچهها و رودخانهها عبور کردیم، گاهی از پلهای چوبی رد شدیم و گاهی وسط سبزهها نشستیم.
چند بار ایستادیم، کفشها رو درآوردیم و پا توی آب یخ رودخونه زدیم – صدای خندههامون هنوز تو گوشمه! برای ناهار، بچههای گروه روی آتیش نون محلی و کباب ساده درست کردن. یه حس جمعی صمیمی، مثل سفرهای دوران مدرسه.
جنگلهای قزاقستان، با اون درختهای غولپیکر و بوی خاک مرطوب، تا همیشه تو خاطرم میمونه.


روز پنجم: خداحافظی با دریاچهها، خاطرهها و آرامش
روز آخر، از طبیعت خداحافظی کردیم. قبل از حرکت، یه دور دیگه کنار دریاچه ایستادیم و عکس آخر رو گرفتیم. کسی دلش نمیاومد برگرده. حتی رانندهی ون هم گفت: «کسی که یه بار اینجا بیاد، دلش همیشه اینجا میمونه.»
وقتی به آلماتی برگشتیم، وقت زیادی برای خرید سوغاتی و گشت آخر داشتیم. یه مقدار عسل کوهی و صنایع دستی چوبی گرفتیم و بعد به سمت فرودگاه رفتیم.


تجربه سفر با سانا؛ فقط یه سفر نبود، یه خاطرهی موندگاره
- برنامهریزی عالی
- لیدر خوشبرخورد و حرفهای
- اقامتهای تمیز و محلی
- و مهمتر از همه، حس امنیت و آرامشی که توی کل سفر باهامون بود
این سفر برام فقط دیدن یه کشور جدید نبود، یه جور بازگشت به خودم بود. سکوت، طبیعت، هوای تازه… همهچی کمک کرد که بعد از مدتها، واقعاً زندگی کنم.
اگه دنبال سفری متفاوت، بدون شلوغی و پر از زیبایی ناب هستی، تور قزاقستان با سانا رو از دست نده.